۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

اخبار تازه نیست....

نوشتنمان می آید....

شدید....

ولی این ذهن از هر چه گفتنی و نوشتنی ست، خالی ست.

این روزها ،روزهای شنیدن است.


شنیدن اخبار خوب ،مثل : تولد "خدابنده"ای جدید


شنیدن اخباربد ،مثل : تجمع گارد ویژه در خیابان های شهر من ،مثل : ریخته شدن خون پاک دخترکی از جنس من ، مثل : شکستن قلبی که با تمام شور و شوقش برای اعتقادی که نمی داند باید همچنان به آن پایبند باشد یا نه،مایه گذاشته بود،مثل : پاره شدن زنجیره امید به آینده ای که دیگر هیچ تصوری از آن ندارم و تا اطلاع ثانوی نمی خواهم داشته باشم. مثل : مثل هزاران خبر بدی که این روزها شنیدم و شنیدید.


این حرف ها را فقط اینجا می توان نوشت،فقط نوشت چرا که به زبان آوردنش تاوان بدتری دارد.می گویم اینجا چرا که اینجا می شناسم همدردانی همزبان را که بفهمند مرا و همین درک التیامی باشد بر این زخمی که سر برآوردنش با خداست .

"شب آرزوها" ،آرزو کردم:

خداوند وحشت و غربت و نفاق را از کوچه های شهر من باز گیرد.

آرزو کردم مهرش التیام بخش قلب های داغدیده این روزها باشد.

آرزو کردم قلم حکیمانه اش در صدد نگارش فردایی سپید برای ایرانم باشد...


از هرچه نا امید باشم، به گوش شنوای آرزوهایم امیدوارم.

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

همین روزها ...




نه!!!

ایراد از بلاگر نیست.

نه!!!

ایراد از دایال آپ هم نیست.

بعد از کلی کشف و شهود علت اصلی آپ نشدن این وبلاگ بیچاره را یابیدم.ایراد از نویسنده اشه .شخص شخیص بنده!!!

چند وقته در پی الطاف مهرورزان سرزمینم نه اینترنت درست و حسابی داریم و نه همراه اول و آخر و هیچ وقت و همیشه ای و نه حال و حوصله به جایی....

همه اینا باعث شد یه مقدار بنده وبگرد تر از گذشته شوم و حالت منفعلانه در شهر مجازی خودم داشته باشم و از اونجایی که "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"،در افشانان بسیاری پیدا کردم.خواندم و لذت بردم و حسرت نوش جان کردم.
حسرتم ازقلم جسور این بزرگواران بوده و دیدم تا آنجا که دل تنگشان یاریشان کرده نوشته و منتشر کرده اند،نه مثل من انبار کرده باشند.دلم بر نوشته هایم سوخت.
ولی....با خود قرار بر این گذاشتم عنوان را با محتوا وزن دهم،"اراجیفات" را بنگارم هر طور شده....
هر چند این روزها که "روزگار غریبی ست" نوشتن هوای دیگر دارد....
همین روزها که "برای آنکه ایران خانه خوبان شود،خون دل ها خورده ایم، می خوریم و ..."
همین روزها که مچ بند سبزم را کنار صندوقچه خاطراتم گذاشته ام و دودلم که بگذارم و بگذرم ،یا...
همین روزها که تردید دارم چشمانم را ببندم و انگشت در گوشهایم بفشارم و قصد کنم که 4 سال به این منوال زندگی کنم ، یا ...
همین روزها که می ترسم ورای الله اکبر شنیدن ها ،صدای شلیک گلوله ای زنجیره استغاثه ام را پاره کند...

همین روزها که "ایران" هوای دیگر دارد ،قصد نوشتن کرده ام...

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

میشه ما خفتگان بیدار گردیم!!!

میشه دولت به ملت یار گردد
نگو هرگز نمیشه , های های
به اهل ملت غمخوار گردد
نگو هرگز نمیشه , های های
شبیه نادر افشار گردد
نگو هرگز نمیشه , های های
نگو هرگز نمیشه,های های
سیا قرمز نمیشه , های های
*
میشه گرگی به گله آشنا شه
نگو هرگز نمیشه ,های های
میشه شیطان به شکل اولیا شه
نگو هرگز نمیشه ,های های
میشه شهوت چرانی پادشا شه
نگو هرگز نمیشه , های های
نگو هرگز نمیشه , های های
سیا قرمز نمیشه , های های
*
بیا شاها صفا کن جان مولا
نگو هرگز نمیشه , های های
رعیت را رها کن , جان مولا
نگو هرگز نمیشه , های های
به ملت خوب تا کن , جان مولا
نگو هرگز نمیشه , های های
نمد شولا نمیشه , های های
جان مولا نمیشه , های های
*
میشه ایران ویران گردد آباد
نگو هرگز نمیشه , های های

کمی روزنومه چی هم گردد آزاد
نگو هرگز نمیشه , های های
یارو راضی نمیشه , های های
پشه قاضی نمیشه , های های
*
میشه ما خفتگان بیدار گردیم
نگو هرگز نمیشه , های های
چو ژاپون شهره در اقطار گردیم
نگو هرگز نمیشه , های های
چو آمریکاییان هشیار گردیم
نگو هرگز نمیشه , های های
نگو هرگز نمیشه , ها ی های
سیا قرمز نمیشه , های های



ارجاف1: شعر فوق از سید اشرف الدین حسینی(نسیم شمال)است.

ارجاف2: ما،امروز در عصر گفتمان عدالت و دموکراسی ،با خواندن این شعر همچنان ذهنمان در پی همدردی با شاعر است و ...افسوس.....و این تکرار تکرار است...

ارجاف3: و ما همچنان امیدواریم....

ارجاف 4: برای رفع بعضی ابهامات باید عرض بفرمایم "ارجاف" مفرد کلمه اراجیف می باشد.