یابیدمش! همین امروز. همین امروزی که فکر میکردم روز کسل کننده ای خواهد بود،مثل روزهای اخیر که فقط خودمو سر کار می ذاشتم. ولی اون همین امروز(!) به دنیا اومد،به دنیای من اومد!!! همه چیز اتفاقی بود. یهو دیدمش،یهو حسش کردم،دیدم باهاش هم کلام شدم، یهو دیدم چه قدر دوسش دارم. یهو دیدم چه قدر در برابرش مسئولم. دلم واسش سوخت!چه قدر نحیف تر از اونی بود که فکرشو میکردم.نحیف و آسیب پذیر... ولی می خوام براش مادری کنم....نه!....قشنگ نیست.ازش دور میشم،میخوام براش باشم،برام باشه،می خوام فراموشش نکنم. ...... ........ ..........
چه قدر قشنگ بود اگه همه واقعا درکش میکردیم روحی رو که به نظرم همونه که بهش میگن: کودک درون. چه قدر همه عاقل تر بودن،چه قدر آروم تر بودن،چه قدر صادق تر بودن،چه قدر ...
تمامی دینم به دنیای فانی شراره عشقی که شد زندگانی به یاد یاری ،خوشا قطره اشکی! به سوز عشقی،خوشا زندگانی! همیشه خدایا،محبت دل ها به دل ها بماند،به سان دل ما که لیلی و مجنون فسانه شود حکایت ما جاودانه شود تو اکنون ز عشقم گریزانی غمم را زچشمم نمی خوانی از این غم چه حالم ،نمی دانی پس از تو نمونم برای خدا تو مرگ دلم را بیین و برو چو طوفان سختی زشاخه غم گل هستی ام را بچین وبرو