۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

نوازش(!) نامجو










...

تمامی دینم به دنیای فانی
شراره عشقی که شد زندگانی
به یاد یاری ،خوشا قطره اشکی!
به سوز عشقی،خوشا زندگانی!
همیشه خدایا،محبت دل ها
به دل ها بماند،به سان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود
تو اکنون ز عشقم گریزانی
غمم را زچشمم نمی خوانی
از این غم چه حالم ،نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را بیین و برو
چو طوفان سختی زشاخه غم
گل هستی ام را بچین وبرو

...

۱ نظر:

z گفت...

دیر رسیدم.شلوغ می شوی کم کم!
آخرش هِممم..غلیظ :دی