۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

سخت آشنا می نماید،انگاری!!!

پیش می آید و پیش می آید
به ضرب آهنگ طبلی از درون پنداری
خیره در چشمانت
بی پروای تو
که راه بر او بسته ای انگاری.

در تو می رسد از تو بر می گذرد بی آنکه واپس نگرد
در گذرگاه بی پرهیزِ آشتی کنان پنداری
بی آنکه به راستی بگذرد
چراکه عبورش تکراری ست بی پایان انگاری.

یکی بیش نیست
گر چه صفی بی انتها را ماند
_تداوم انعکاسی در آیینه های رو در رو پنداری_
و به هر اصطکاک نا ملموس اما
چیزی از تو می کاهد در تو
بی اینکه تو خود در یابی انگاری.

چهره در چهره بازش نمی شناسی
چنان است که رهگذری بیگانه،پنداری
اما چندان که واپس نگری
در شگفت با خود می گویی:
"سخت آشنا می نماید،
دیروز است انگاری."


ارجاف1:از طرح معما گونه حسرتش لذت می برم.لحنش همچنان یگانه،همچنان دلنشین.روحش شادو یادش سبز"احمد شاملو"

ارجاف2:و اما دوستانی که"اراجیف نامه" را تا به امروز با حضور سبزشان دلگرم به تداوم اراجیف گویی کرده اند،محسوس و نا محسوس:بلندای نظرتان واگیردار(!)،مهرتان را سپاس!!!

۵ نظر:

m@h گفت...

سلام
میبینم که دست به آپ کردنت خوب شده عزیزم(با لحن آرینا)
خودم تنهایی اونقدر برات نطر میذارم که خسته شی
پایدار و سبز باشی.............

m@h گفت...

دل را به يــاد می سپارم

و نگاهــم را به بــــاد ...

نه نوشتـن آرامــم می کـنـد

نه حوصله خواندن دارم

و نه یـاد تو آرامم می‌کـنـد ...

هـمه را دور می ریــزم !

خـسـتــه ام ...

اینو گذاشتم چون ازش خوشم اومد..............

محمدحسين نجفي گفت...

سلام ممنون كه سر زديد نثر جالبي داريد .موفق باشيد

m@h گفت...

من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

z گفت...

سلام...می خونمت.. می خوانمت... سلاااام م ُ ُُ ژ ژ ژ ی ی ی ی

:دی : دی دی دی

خیلی خوشحالم..گویا هست؟;)