از شریعتی خواندم که آدمیان چهار دسته اند:
1- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند ( عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند)
2- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند (مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است)
3- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند ( آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که هماره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم)
4- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند ( شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.)
روزها به این هستند و نیستندها فکر میکردم.به این بودن ها و نبودن ها...
هستی؟
نیستی؟
کی هستی؟ کی نیستی؟
و من چه قدر ساده می گذشتم از هستی و نیستی آدم ها...
ارجاف اول و آخر: به نظرم میاد این هستی و نیستی یه امر نسبی ست و آدما وجودشون واسه آدمای مختلف فرق می کنه البته به جز آدمای خاص که هستی مطلقند و یا بالعکس.
یه روزگاری خیلی دلم می خواست نظر یه نفری راجع به این موضوع بدونم ولی بودنش بهم فرصت نداد که ازش بپرسم.حیف ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
همیشه همین طوریه... اون موقعی که هست نمیفهمیش،وقتی میفهمیش که نیست...نمیدونم چرا یاد این حرف دکتر شریعتی افتادم شاید خیلی ربطی نداشته باشه ولی بی ربط هم نیست..
دنیا را بد ساختند
کسی را که دوست داری دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم آئین زندگانی به هم نمی رسند
واین رنج است
زندگی یعنی این
سلام وبلاگ جالبی داری خیلی پخته مینویسی . وقت کردی یه سر بزن
نقل از شریعتی ...
راستش با وجود این همه زرت و پرتی که براش تا الان کردم ن( نمی دونم کلاس انقلاب بودی که در موردش نیم ساعت حرف زدم !؟!؟ ) هیچ وقت در موردش به نتیجه قطعی نرسیدم ولی این نقلش رو خیلی خوندم .
این روزا خودم ترجیح می دم نباشم ؛ چرخ مراد اصلا نمی چرخه و گاهی بر عکس می چرخه !!
از نظراتت راجع به شریعتی ذهنیتی دارم ولی یادم نیست کجا شنیدم سر کلاس یا غیر از اون...
و اما چرخ روزگار یا به قول تو چرخ مراد،ترجیح میدم محلش نذارم .این به اون در که اون اغلب این کارو نمی کنه...
سلام مطلب خیلی عمیقه با یه جمله که نمیشه حق رو ادا کرد مادمازل
گرچه خونده بودمش ولی هر بار یه تازگی خاصی داره توش.
غلط نکنم تنت به تن ما خورده که آپ نمی کنی ...
بزرگترین آرزوم اینه که تو دستهای باشم که وقتی هستم، باشم و وقتی نستم، باشم.
خیلی بلند پروازم نه؟
میدونم دوست داری آپ کنی...منتظرتم....
اینو برای همه ی اونای مثل توو من میگم
صدای باد شنیدنیه، خودشم دیدنیه، ولی فقط موقع ای صداشو میشنوی که از کنار گوشت آروم رد شده باشه وقتی هم میبینیش که ازلای برگای درخت رو به روت رد شده باشه اون موقع تو فقط تکونایی که به جا گذاشته رو میبینی
نه خودشو ................ .
ما آپیم و دیگر هیچ ...
سلام.با يه ترانه به روزم هرچند اگر به قوت گذشته نيست اما مي شه دلخوش كرد به آينده..
این کامنت قبلیه من که نمی دونم چی هم نوشته بودم کوش ؟!؟! :d
salam
hamchini haaalll mikoni alaky alaky nazaratet hey ziad mishe na?!!!vase hamin ap nemikony?!!!khanumha va aghayan ta in khanum ap nakarde dige nazar mazary nadin.nemikhay ap kony begu khanumam ma karo zendegy darim.:-)
montazeram azizam
ارسال یک نظر