۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

تیترمان نمی آید...

هیچ چیزی بی خیال تر از زمان ندیدم...
خوشم میاد از بی عاریش،راهشو میکشه واسه خودش میره.
واسه خودش زندگی می کنه .هیچ کس هم واسش مهم نیست.
کاش میشد ما هم گاهی،فقط گاهی این جوری زندگی کنیم.
وقتی "ناطور دشت" رو خوندم اصلا واسه همین شیفته "هولدن" شدم.می مردم واسه همین بی عاریش.واسه اینکه اینقدر جرات داشت واسه خودش زندگی کنه...به خاطر خودش...

این روزا،نه،خیلی روزا از دست خودم ناراحتم که چرا من تا حالا نتونستم به این ایده آل خودم دست پیدا کنم.
همین روزا که بعضی آدمای دور وبرت به احتمال زیاد سهوا با یه جمله با یه عبارت زخمی رو دلت می ذارن که اوووووووووووووووه حالا حالا ها طول می کشه خوب شه.اینو مطمئنی...

همین روزاست که حرصت میگیره چرا واست مهمند اینا.کار خودتو بکن.بی خیال بابا.حرفه دیگه میزنن.در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردم رو نه.........
همه اینا رو به اضافه یه سری مزخرفات دیگه تو گوش دلت میخونی و امیدواری حالیش بشه.سرگرم حرفات که میشی،میگذره ولی می بینی نه بابا دلت سوخته.این جوریا ساکت نمیشه...
همین موقع هاست که میای میشینی اینجا و این اراجیف رو می تایپی و آرزو میکنی ای کاش دوست و آشنا و غریبه ای که میان اینجا اینا رو می خونن رو هرگز نمیشناختی ...



ارجاف1:خدای رحمت کناد "حافظ"سبز دل شیرین سخن را که می فرمود:
"تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی،خدا بکند"

ارجاف2:شما که واسه خودتون زندگی می کنید،نه؟؟؟

ارجاف3:حرفه ای اراجیف نوشتم.بگذارید به حساب اعصاب پریشان و بگذرید...

۳ نظر:

آأم ساده گفت...

بابا آخه هولدن کجا ما کجا اون هر وقت حال میکرد میرفت تو بار مشست بعد خودشو جای آدم بزرگا جا میزد و یه اسکاچ با سودا سفارش میداد
درسته بهش نمیدادن و آخرش مجبور بود کوکاکولا بخوره ولی توانشو داشت که دست به همچین عملی بزنه اما ما چی اصلا تو چی؟ ها ؟ها ؟ها؟ نه بگو دیگه میتونی بری کافی شاپ بعد اسکاچ با سودا سفارش بدی؟
نمیتونی دیگه نمیتونی تو حتی به این قضیه هم امید نداری که اگه مثلا چند سال بگذره بتونی این کارو بکنی (چون هولدن بالاخره بعد چند سال که سنش قانونی شه میتونه)اما تو چی ؟ها؟ها؟ها؟ توچی ؟ نمیتونی
پس باید سوخت ساخت :)

m@h گفت...

همیشه همین چیزای معمولی برامون مهم میشن خودمونم نمیفهمیم کی و چطوری.
به خودمون میایم و می بینیم ای دل غافل ...
احساس میکنم هممون دچار روزمرگی شدیم و احتیاج به یه تغییر بزرگ داریم..................

مانی گفت...

از این خود اتهامیا خوشم میاد