۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

یار دبستانی من!!!

برادر زاده گرام حماسه ای دیگر آفرید...

عزیز ترازجان دیروز با حالتی افسرده و مملو از حسرت ،مارا مهربانانه خطاب کرد و گفت:"هفته دیگه از زنگ ورزش محرومیم."
فرمودیم:چرا؟
روایت کرد که:"ما هر هفته 2 زنگ ورزش از هوای پاک و شیطنت در همجواری دوستان لذت می بردیم.ولی این هفته ساعت اول ما را به ضرب و زور نشاندند سر کلاس تا امتحان درس شیرین(!)ریاضی بدهیم.پس ساعت دوم که مشغول تحرکات بدنی بودیم،چون تمام گشت خواستند مارا به سوی اتاقک کسب علم بکشانند،پس به این نتیجه رسیدیم الکی الکی حقمان رادر حال پایمال کردن میباشند.طی یک عملیات انتحاری تصمیم بر آن گرفتیم از همین عنفوان کودکی از هرگونه لگدمال شدگی حق خود دفاع بنماییم.پس همچین دسته جمعی سر کلاس تشریف نبردیم و در محوطه نشستیم و مشغول استنشاق هوای پاک بودیم که....
آقا اومد گفت:این چه حرکتی(!)بود کردین؟
به همین مناسبت هفته دیگه کلا ورزش مرزش تعطیل !تا باشد از این حرکتها(!)نکنین..."

طفلکی حماسه آفرین من،خسته و افسرده وزار،که چرا با ما،با ما که فقط حق خود می خواستیم این چنین کردند،پیش خود فکر می کرد دیگر از این حرکت ها نخواهم کرد...
که البته بنده روشنش کردم که بسیار نکویی کردین که چنین استوار و پایدار از حقوق مسلم خود دفاع نمودین و تا باد چنین بادا حتی...

ولی...
ولی در دل آنچنان خرسند شدیم که به برادرزاده گرام و هم نسلانش بر خود بالیدیم...
چرا که اگر از امروز مطمئن نباشیم،با این وجود فردای روشنی در پیش داریم.




ارجاف:امید من نیز به شما دبستانی هاست...

۶ نظر:

کیوان گفت...

من دبستانی نیستم، ولی دبستانی ها را دوست دارم.
شما هم به برادر زاده ی گرام یاد بدین تا هر کاری رو از راهش انجام بدن تا در آینده این نشه شیوه ی زندگیش.

باران گفت...

عجب بچه باحالی خوشمان آمد یک چهارشنبه بیارش کیف کنیم

m@h گفت...

به وقتش اونم خوب راهش رو یاد میگیره،مثل خود ما...هر چند الانم بلده.

آدم ساده گفت...

اينجا چرا نميشه گل گذاشت؟
حوصله ي كامنت ندارم

Seyed Mohamad Morakabian گفت...

;)

مانی گفت...

از طرف بنده به پسر اخویتان عرض بکنید پسر جان هیچوقت تقیه نکن که بس کاری هولناک است .
حتما تاکید کنید که آیت الله مانی گفته ، مطمئنا تاثیر گذار خواهد بود ...