۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

خسته ام از اين کوير، اين کوير کور و پير

امروز پسرک تو کوچه پا به پای مادرش قدم برمی داشت و براش از برزخ می گفت.
گویا تازه فهمیده بود برزخ چیه و داشت برای مادرش تعریف می کرد بیبنه درسته؟همونه یا نه...
پسرک بی خیال و رها :"برزخ یه کویره،یه کویریه که تموم شدنی نیست...یه کویره بین جهنم و بهشت....جای آدمایی که کارای خوب و بدشون یه اندازه اس..."
به اینجاش که رسید خنده ام گرفت،حس کردم این یکی رو دیگه بر مبنای استنباط خودش گفت.ولی به نظرم استنباط قشنگی داشت.پسرک باهوش بود...


به نظرم کارای خوب وبدم هم اندازه شده...




ارجاف:من گوش نایستاده بودما،باور کن!میدونی که بچه ها چیزای جدید که یاد می گیرن(به خصوص از دنیای بزرگترا)،هیجان زده،بلند حرف میزنن

۲ نظر:

زهرا گفت...

سلام
مژگان جان پس بخوایم اینجوری حساب کنیم منو تو هنوز در عالم بچگی به سر میبریم و هی تند تند چیزای جدید کشف میکنیم!!!!
عزیزم چرا توجیه میکنی،اشکال نداره که بگو رفتم تو...!!!(خودت میدونی)
پ ن:به نظرم قشنگترین عالم،دنیای بچه هاس.عاشقشونم:-)

محیا گفت...

من که میدوم داشتی گوش میکردی!!
این بچه های الان به چه چیزا که فکر نمیکنن!!!